شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹

عطر تنهایی من

به باران و خدا گفتم : ببارید
بر سرِ من
دلِ من
لبِ من
چشمِ من

سرم آبستنِ" ما " است
دلم دلتنگ و سرد
لبانم خشک و چروکیده
چشمانم خیس و غمین....

ببار !
این عطر را بشوی
عطر تنهایی مرا
ببار و بشور و ببر
سیرابم کن
تشنه ام
تشنه تر از کویرِ لوت
ببار و بشور و ببر
این عطر تنهایی مرا
عطر" ما " بزن به من
بیا "ما "را نفس بکشیم
"ما "را گریه کنیم
"ما "را ببوسیم
ببار و بشور و ببر
این درد تنهایی مرا
درد زایمان است انگار !
می خواهم "ما"ی مان را بزایم

۳ نظر:

ستار گفت...

سلام نازنین گلم, خوبی, سلامتی, حقیقت دلم تنگیده بود..بموقع اومدم و خدا را شکر میکنم اولین هستم واسه کامنت..
در مقابل سخنان شیوای شما که شیواتر از شیوا میباشد حرفی نمی مونه..سخن از غم و تنهایست, بگم دگرگون میشم کمه بالاتر از اون میشم ..داغون.
خسته نباشید, برایت آرزوی تندرستی وموفقیت میکنم, وقت کردید بمن هم سر بزنید منت میذارید و خوشحالم میکنید

خدا نگهدارتان...

amir_t1980 گفت...

درود
بسیار عالی بود موفق باشی!
بدرود

مهرگان گفت...

بسیار زیبا
چه روح لطیفی
موفق باشید.