سه‌شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۹

تنهایی هایم را دیگر دوست ندارم


چه لحظات سختی است
وقتی به این نقطه می رسی
اینجا که
من ایستاده ام
سر قبری می گریم که مرده ندارد

نه حال سیاه مستی است
نه تهوع
نه ویار
نه ..........
تنهایی هایم را دیگر دوست ندارم
از خر کردن دلم خسته شده ام
از حبس کردن دلتنگی هایم
از هی و هی زل زدن به موبایل و
ای میلهایم

تنهایی هایم را دیگر دوست ندارم
سیگار و هی سیگار
سیگار را دوست می دارم
دلش برایم تنگ می شود
و من نیز