سيب سرخي است نه مي توانم گازش بزنم نه مي تواني ببوييش نه مي توانيم نگاهش نكنيم سيب را چه کسی سر راهمان نهاد؟ آدم ؟ حوا ؟ ابليس ؟ هابيل ؟ قابيل ؟ من ؟ تو ؟ شايد هم خدا ... ناديده مي گيريمش به دورش حلقه اي مي زنيم و مي چرخيم تو دستانم را گرفته اي محكم تو مي گويي و من مي خندم گهگاه به اين سيب سرخ نيم نگاهي مي كنيم مكثي چشمكي دوباره مي چرخيم سرمان گيج می رود مي افتيم و سيب را فراموش می كنيم