دوشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۹

بوی تازیانه می دهم

بوی تازیانه
 شلاق
سیلی
فحش
طعمِ کلفتِ ناسزا
صدایِ تلخِ مشت و لگد
وحشتِ چند دامادگی
صورتم صورتیِ سیلی
گردنم کبودِ دستان حلقه ای

آری این منم
که زن ام
له شده ی نگاه های غضبناک
فریادهای هولناک

تنم را می لرزانی
صورتم را می بوسی
مزه ی شورِ دریا می دهم
گوشم سوتِ بنفش می کشد

آری این منم
که زن ام
که
بوی تازیانه می دهم

۴ نظر:

amin_hcl گفت...

khob manam ye mardam,.. yadesh bekheyr adam yade shahin najafi miofte... ;-)
khob hala bebinam jayize be oonayi ke nazar midan chi midi..,,

amir_t1980 گفت...

درود
خوب بود هرچند من اصلا قبول ندارم.
بدرود

hamid گفت...

حمید
من در این مضمون شعر فروغ را ترجیح می دهم
و اینک این منم زنی تنها
ایستاده در آستانه فصلی سرد.....
دقت کنید و کمی هم مقایسه هر چند زیاد هم یه مقایسه اعتقادی ندارنم.
شما زیاده لخت حرف می زنید منظورم این است که اشاره تان مستقیم به مضمون درونتان است بی هیچ نگاهی بدیعی و تازه و شاعرانه البته در چند جا هم خوب عمل کرده اید مثل سوت بنفش...
ولی مضامین انتخابی تان نشان می دهد که ذات موضوع پروری دارید.

ستار بیات گفت...

اصلأ نمی پذیرم,نمیدونم در درونت چی میگذره ویا چی شده که انقدر فاعل رو بردی زیر سئوال وازش یک هیولا ساختی واز طرفی چون زن هستی همراه باآزار واذیت زندگی را سپری کنی, نه!!!!