جای خالی
نقش قالی
رقص نور
باز هم یادم رفت
دستانم اشاره ات می دهند
بیا , بیا که اینجا آغوشی باز لحظات را ثانیه شماری می کند
بچه گانه می پرم
شادی می کنم
دست می زنم
می رقصم
شیطنت می کنم
می دوم
خاک بازی می کنم
خسته می شوم
خوابم می برد
از خواب می پرم
تو نیستی
صدایت نیست
نگاهت نیست
نه خندهایت
و
..... نه
فقط فرو رفتگی سرت
و
بویت
روی بالشم
بالشم نمدار می شود
چشمانم را می بندم
تا
دیگر نبودنت را نبینم