شنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۹

با تو شعرم تازه مي شود

با تو شعرم تازه مي شود
جان مي گيرد و
خوش آب و رنگ

نفس مي گيرم
و
غوطه مي روم
در هوايت

شعرم تازه مي شود
به هوايت
سلام مي دهم
ركوع مي روم
و سجده
             ... شعرم تازه مي شود
.....

دوشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۹

بوی تازیانه می دهم

بوی تازیانه
 شلاق
سیلی
فحش
طعمِ کلفتِ ناسزا
صدایِ تلخِ مشت و لگد
وحشتِ چند دامادگی
صورتم صورتیِ سیلی
گردنم کبودِ دستان حلقه ای

آری این منم
که زن ام
له شده ی نگاه های غضبناک
فریادهای هولناک

تنم را می لرزانی
صورتم را می بوسی
مزه ی شورِ دریا می دهم
گوشم سوتِ بنفش می کشد

آری این منم
که زن ام
که
بوی تازیانه می دهم