پنجشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۵

رفاقت از دست رفته

با تو بودنم نه گناهي است كه خدايم از خويش براند
نه شيطانم به خويش بخواند
چه باشي
چه نباشي
بار سنگين رفاقت از دست رفته اي را به دوش خواهم برد
كه نه ياراي تحملش را توانم
نه طاقت رها كردنش را
باكي نيست
كه از آنروز كه توبه ام را شكستي تا امروز بي ذره اي ترديد به انتخابم
قدم در راهي گذاشته ام دشوار و ناهموار
و بي سوداي اينكه چه خواهد شد
مي روم ....
آب در جو مي رود
مي رود كه نباشد و ما ؟!
ما در راه مي رويم
مي رويم كه باشيم
و از همين است كه مي گنديم
درست مثل آدمهاي ديگر :
" مرده هاي خوش پوش , خوش فكر و خوش خوراك " ***
دنيايي نيستم
اما در اين دنيايم و براي با تو بودنم بايد به آن تن دهم
و ميدانم
مي گندم
مي گنديم
و غرق در روزمره گي و عادت
روزهاي خوشي خواهيم داشت
اما عشق تا وقتي عشق است
كه دچار عادت نشود






فروغ فرخزاد***

feeling

perhaps oneday be late for looking at you
and today would be very soon
perhaps never
perhaps it's a dream
sweet dream and incredible
how much it 's fabulous and impossible ?
for me , you and us
[ it will never be " we " ]
it's an aspiration that
maybe will stay an aspiration , forever
I love you and
you love me ,
who am I and
where have you come?!
we don't know !
It 's just feeling.
we see whole the things .
love , kiss ,sound, my smile and your wink
we feel whole the things
you see,
I hear
we feel but
It 's just feeling .
today is very late for looking at you !