چهارشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۴

فقط بيا

قدمهايت را كمي آهسته تر بر دار
كوتاه مثل ياسمن
مثل صدايش ريز
مثل نگاهش معصوم
مثل كلامش ساده
كودكانه
...
بگذار دستانت را بگيرم
گور باباي سيب و گنديدگي اش
آدم و آفرينش
حوا و خلقت
باشه بيا بخنديم
بيا به تمام سيبهاي گاز زده و نزده بخنديم
بيا قدمهايمان را آهسته تر برداريم
تا همه برسند
به هر چي كه تو دوست داري
به ما
به سيب
به دريا
به هر جا كه نمي رسيم
بيا
....
بيا عبور كنيم از حتي چراغ قرمز و
ايست پليس
...
فقط بيا

جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۸۴

زميني ام و زن

خداوندا : عادت به گله كردن ندارم
عادت ندارم به آنچه كه به من مي دهي اعتراض كنم
بارلها: بگذار اين بار را كوچك باشم
بگذار بزرگي ام را زير پا گذارم و از توي خوبم گله كنم
ايزدا : اين بار را مي خواهم كودكانه غصه بخورم
بزرگا : چرا خلقت زن را اين قدر حسود آفريدي
چرا خلقت زن را اينقدر پست آفريدي !؟ تنگ بين و كم بين ؟
پروردگارا چرا مرا زن آفريدي؟
چرا خلقت مرا نيز حسود و پست و كم بين نيافريدي تا نبينمشان ؟
چرا به من بزرگي دادي ؟
چرا مرا زن آفريدي؟
من كه مردانه زيستم و مردانه بزرگ شدم و مردانه گريستم
من كه هم پاي مردان رفتم . آمدم و مي روم
چرا مرا زن آفريدي؟
خوبا ! امروز مردانگي ام را از من بگير
بگذار بگريم ، بغضي سنگين گلويم را مي فشارد
احساس خفقان دارم ، اين خفقان را از من بگير
خداوندا چرا مرا بزرگ كردي ؟
براي آنچه كه پيش رو دارم مي ترسم
براي آنچه كه بين اين همه زن مرا نهادي هراس دارم
بزرگ مردا چگونه توانستي ؟
من كه تو را هر روز شكر گفتم
من كه تو را هر روز ديدم ، چرا ؟
زندگي را به من تنگ كردي كه چه ؟
خداوندا فقط همين يك بار را بشنو
همين يك بار اين حقارت را از من ببين
ناديده بگير گله هايم را
هر چه باشد زميني ام و زن خدايا بزرگترين آرزوي من معشوقه تو بودن است
در كنار تو خفتن است ؟
تو را بوسيدن
بوئيدن و
بغل كردن
آرزوي هم آغوش تو بودن مرا پير خواهد كرد
در جواني اين لذت را به من بده
در حواني مي خواهم طعم لبانت را بچشم
خدايا من كه حقير نيستم ، پست نيستم
چرا اينگونه آفريدي مرا ؟
چرا خلقتم را زن و فطرتم را مرد كردي ؟
چرا خلقتم را پست و فطرتم را بزرگ ؟
نفس نفس خواستم در كنار تو باشم
فقط احساست كنم همين
اين حق طبيعي من است كه دوست داشته باشم هر كه را كه دوست مي دارم در آغوش كشم
ببوسم ، ببويم و با او بگويم
اين حق من است كه بخواهم با تو بخوانم
با توي خوبم ‌‍
با توي خدايم

angle ' s eyes

Do you remember ?
You had told me : You are my kind angle
Where are you while your angle is crying now?
Do you remember ?
You had told me : You are my whole the world
Where are you while your world is destroying now?
Do you remember ?
You had told me : You are my nice beauty
Where are you while your beauty is broking now?
I wanna tell you : You were my angle , my world and my beauty
And
I wanna talk about my angle
Angle ‘ s hi
Angle ‘ s eyes
Angle ‘ s love
Angle ‘ s bye
And
Angle ‘ s die

سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

خداحافظ

كسي حتما مي رود
به رفتنش نگاه نكن
هيچ وقت
هيچ وقت
هيچ وقت
...
و به گلهايش

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۴

كاغذ بي خط

کاغذم
سفید ِ سفید
بدون ِ خط

کبریتی
باروت ِ باروت
بدون ِ نم

نگاهیم
پر از شراره
بدون ِ مرز
...
خاکستر می شویم

سيب گنديده

سيبي بود
نگاهي
دروغي چند و
صداقتي
سيب را به گوشه اي نهاديم
نگاهمان را درويش كرديم
دروغهايمان را پس گرفتيم
و صداقت را پيشه
اما عشقي ماند
عاشقي و معشوقي
ماندي تا
سيب بگندد
اين عشق بماند
و معشوق بداند كه
سيب خوردني اي بس شيرين است كه
نه مي توانم گازش بزنم
نه مي تواني ببوييش
و نه مي توانيم نگاهش نكنيم

آخرين فوت

و آنگاه سيگاري روشن كرد
تا هر آنچه را كه به آن عشق مي ورزيد
به صورتم فوت كند
فوت كرد و
دود حلقه شد .
و من نيز آ ن را به صورتش سرفه كردم

جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۴

سكوت سفيد

يه سكوت خالي سفيد
سكوتمان را صدا بشنويد
خاليمان پر ببينيد
و سفيديمان را سياه بنويسيد
تا شايد
جمعه را فراموش كنيم
هر جمعه اي كه سياه است
هر جمعه اي كه دلگير است
جمعه هاي نماز و عبادت

خيال

ساليانيست
عادت كرده ايم
چشمانمان را ببنديم
 تا
خيال كنيم هستيم
بازشان نمي كنيم
 تا
باور نكنيم نيستيم

چوپان

گله اي داريم 
مال خودمان است
 سگ و چوپانش نیز هم
گوسفندهايمان هر روز دريده مي شوند
اما 
سگمان
هیچ وقت
 پارس نمي كند

سيب سرخ

سيب سرخي است
نه مي توانم گازش بزنم
نه مي تواني ببوييش 

نه مي توانيم نگاهش نكنيم
 سيب را چه کسی سر راهمان نهاد؟
آدم ؟
حوا ؟
ابليس ؟
هابيل ؟
قابيل ؟
من ؟
تو ؟

شايد هم خدا ...
ناديده مي گيريمش
به دورش حلقه اي مي زنيم و مي چرخيم
تو دستانم را گرفته اي 

محكم
تو مي گويي و 

من مي خندم
 گهگاه به اين سيب سرخ نيم نگاهي مي كنيم
مكثي
چشمكي
دوباره مي چرخيم

سرمان گيج می رود
 مي افتيم و
 سيب را 
فراموش می كنيم

 شايد سيب بگندد