جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۸۹

هر وقت دلت گرفت


هر وقت دلت گرفت
من ، پنجره ای چوبی ام
تو ، سایه ای بزرگوار
مرا بگشا
هوای مرا نفس بکش

هر وقت دلت گرفت
من ، سازی توری ام
تو،  ساحری هم آواز
مرا بخوان
صدای مرا قفس بکش

هر وقت دلت گرفت
من ، عاشقی صوفی ام
تو ، راهبی وفادار
مرا ببین
عشق مرا به دل بزن

هر وقت دلت گرفت
من ، شاعری کولی ام
تو ،  خانه ای سزاوار
مرا بساز
شعر مرا به لب بزن

جمعه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۹

ساز دهنی



نمی دانم این سازت است که دهان را می نوازد
یا دهانت ساز را ؟!

من دلم همان ساز شکسته
لبِ پنجره ی خانه ی کوچک مان را
می خواهد

من دلم سازِ دهنت
روی پله های سردِ  دانشکده ای کوچک
را می خواهد

من دلم بوسیدنِ دهانِ سازی ات
کنارِ کالسکه ی کوچکِ یاسمن را
                                                 می خواهد

جمعه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۹

کلاه


کلکسیونی از کلاه
سیاه و سفید
رنگی و توری  
زمستانی و بهاری ...
گاهی گشادتر از دور سرم

همه شان قشنگ
به من می آیند
به من می روند
                ...  زیاد

صدقه سرِ دوستانم
 دور
نزدیک
- خدا را شکر
برایم کلاهی مانده است