پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵

چه فرقی می کند ؟

چه فرقی می کند
لبانم رنگ فلفل قرمز باشد یا خون مسیح ؟
چه فرقی می کند
چشمانم رنگ سیاه شب باشد یا دل فرعون ؟
چه فرقی می کند
نگاهم رتگ عایشه باشد یا معصومیت مریم عذرا ؟
چه فرقی می کند
آبستن شدن از صدای تو یا تک بوسه آخر ؟
چه فرقی می کند
پایان این زایمان سخت سادگی چه باشد ؟
شاهزاده قصه های من
یا
پری رویاهای تو ؟

چه فرقی می کند ؟

جمعه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۵

تلفن


سکوت
تو
سکوت
رغیب
سکوت
من
باز هم سکوت
رینگ رینگ
با رینگ رینگی
سکوتم را بر زدی
با بوسه ای بر لبانم
فکر رغیب را بر سرم آجر زدی
در آغوشم کشیدی و
مهرت را در دلم چادر زدی
گفتی دیدار نزدیک است
و انگار فاصله ها را دور زدی

پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۵

فاصله

از عقل تا قلب
قلب تاييد و عقل تكذيب
به نظر فاصله بسيار است
قلب عاشق و عقل غافل
شك مدار خاطره يار است
از غافله قلب تو تا منزل عقل
حادثه ها دركار است
از فاصله و خاطره و حادثه گذر كن
اينجا كسي ترا چشم درراه است

ستاره


انگاري يه ستاره مي تابه تو شباش
اينكه دوستش داشته باشن خيلي بزرگه
اما از اون بزرگتر اينه كه بتونه دوست داشته باشه
ستاره از تو تابيدن گرفت
ماه
و من
و تو نداني
تو نداني
تو نوري
تو نداني ستاره از تو تابيدن گرفت
روز از تو روشنايي
و چشمها از تو بينايي
و تو نداني
ندانم چرا نداني
تو نداني شازده كوچولو
چشمانت را هم بياور
براي خاوشي همه چشمها كافي خواهد بود
از تلمبار شدن دلتنگيهايم ميترسم
! فقط همين

یکشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۵

قمار

در چشم بر هم زدني
بي گمان گازش زدم
بويش كردي
روي آدم سفيد
چشم حوا روشن
ما چه كرديم
در كل كل يه مسابقه! ؟
مسابقه سادگي
مسابقه خوشبختي كيلويي يه بوسه
تازگي سيري يه محبت
انرژي مثقالي يه دنيا عشق
تهديد تنهايي من
تشديد طپش قلب تو
تمديد لحظات با هم ماندن
ما چه كرديم ؟
:بگو
:تو كه آخر خطي به من كه آخر دنيام بگو
اين مسابقه است يا قمار ؟

پنجشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۵

رفاقت از دست رفته

با تو بودنم نه گناهي است كه خدايم از خويش براند
نه شيطانم به خويش بخواند
چه باشي
چه نباشي
بار سنگين رفاقت از دست رفته اي را به دوش خواهم برد
كه نه ياراي تحملش را توانم
نه طاقت رها كردنش را
باكي نيست
كه از آنروز كه توبه ام را شكستي تا امروز بي ذره اي ترديد به انتخابم
قدم در راهي گذاشته ام دشوار و ناهموار
و بي سوداي اينكه چه خواهد شد
مي روم ....
آب در جو مي رود
مي رود كه نباشد و ما ؟!
ما در راه مي رويم
مي رويم كه باشيم
و از همين است كه مي گنديم
درست مثل آدمهاي ديگر :
" مرده هاي خوش پوش , خوش فكر و خوش خوراك " ***
دنيايي نيستم
اما در اين دنيايم و براي با تو بودنم بايد به آن تن دهم
و ميدانم
مي گندم
مي گنديم
و غرق در روزمره گي و عادت
روزهاي خوشي خواهيم داشت
اما عشق تا وقتي عشق است
كه دچار عادت نشود






فروغ فرخزاد***

feeling

perhaps oneday be late for looking at you
and today would be very soon
perhaps never
perhaps it's a dream
sweet dream and incredible
how much it 's fabulous and impossible ?
for me , you and us
[ it will never be " we " ]
it's an aspiration that
maybe will stay an aspiration , forever
I love you and
you love me ,
who am I and
where have you come?!
we don't know !
It 's just feeling.
we see whole the things .
love , kiss ,sound, my smile and your wink
we feel whole the things
you see,
I hear
we feel but
It 's just feeling .
today is very late for looking at you !