این ساخت ِعارِ من است
که به جنون می کشد
ساختارِ وبایِ زمانه گرفته یِ تو را
آری
این ساختِ عار
زخمی زد
زخمی زد
که جذام شد و
مغز تو را
بسترنشینِ کاسبی این کاره کرد
رویاهایِ صرع زده ی من
در کفِ فکرهای تاول زده ی روشن
رویاهایِ صرع زده ی من
در کفِ فکرهای تاول زده ی روشن
جان دادند
حقیقت های طاعون زده ام
در صف انتظارِ وقوع
خواب سبزه زار دیدند
ناگفته های مرداب زده ام نیز
در قعر جهنم
سودای بهشت را
لاجرعه سرکشیدند
آری
این ساختِ عار
زخمی زد
زخمی زد
که جذام شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر