سر به سرم نگذار گمانِ شبانه
سفرهی دلِ مرا در باد، کسی گشوده نخواهد يافت.
من خوابِ يک ستارهی صبور، زير بالش ابرهای راحله ديدهام
يا باد میآيد و آسمان را خواهد رُفت
...يا شايد کرامتی شد و باران آمد
سفرهی دلِ مرا در باد، کسی گشوده نخواهد يافت.
من خوابِ يک ستارهی صبور، زير بالش ابرهای راحله ديدهام
يا باد میآيد و آسمان را خواهد رُفت
...يا شايد کرامتی شد و باران آمد
شاید !
شاید سفره خالی آسمان
دلش را سوزانده است
میرود
میرود تا سربه سر خدا بگذارد
...
سفره ستاره باران می شود
بیا بنشین اینجا
سر سفره ی خدا
ستاره بدزدیم
و
با ستاره ها هفت سنگ بازی کنیم
ستاره را پرت کنیم
شاید دل آسمان شکست
و
بارید
---------------------------------------------------
صبوري كن سايه ي پا در گريز پسين
خورشيد
براي باز آمدن است كه مي رود
...
نگران نباش
--------------------------------------------------
نگرانی ام از این همه رفت و آمد هاست
نکند
خورشید خسته شود
و
دیگر نیاید
و
دلم برای سایه تنگ شود
۳ نظر:
درود
بسیار عالی بود بعد از مدتها از ورود به وبلاگت واقعا لذت بردم.امیدوارم همیشه اشعارت در همین سطح و مرتبه باشد که البته خواهد بود.
شاد باشی نازنین
بدرود
مرسی امیر جان
همیشه با حضورت منو خوشحال می کنی
دلم برای سایه ام تنگ شده است ؛
از وقتیکه حضورم را در زیر سایه ی تو یافتم...
من نگاهم را به خورشید مات کردم و دلم را به همین گمان های شبانه خوش....
رهایم کن....
ارسال یک نظر