روي پوستم خامه مي دوزي
خامه را ليس مي زني
روي سرم گيس مي بافي
گيس ها رادانه دانه ريس مي زني
..................
مثل سيب زميني پوستم را مي كني
روي پوست زخمي من عطر تنت را مي زني
آاااااخ
آاااااي
مي سوزد
مي سوزم
سرد است
زمستان است
رهايم مي كني
كولي وار
دلم سر دار
لخت و عور
بي سنگ صبور
پوست كنده و عطر آگين
خامه زده و پوست چركين
رنجور و مخمور
خنياگر ي مي شوم ناجور
۲ نظر:
درود
نمی دونم گاهی انتقاد میگن سازنده است به نظر من رنگ و بوی سروده ها یکمی درد آوره وقتش نرسیده یکمی نگاه ملایمتری داشته باشی؟!شاد باشی.بدرود
ارسال یک نظر